استاد سید منذر حکیم در اولین جلسه از دوره منهاج که به همت دبیرخانه علوم انسانی اسلامی مفتاح برگزار شد، این چنین به بحث از نظامسازی فقهی پرداختند: بسم الله الرحمن الرحیم مهمتر از بحث نظام سازی فقهی، نظام شناسی فقه است، و قبل از بحث نظام شناسی فقهی، نظام مندی فقه است که باید […]
استاد سید منذر حکیم در اولین جلسه از دوره منهاج که به همت دبیرخانه علوم انسانی اسلامی مفتاح برگزار شد، این چنین به بحث از نظامسازی فقهی پرداختند:
بسم الله الرحمن الرحیم
مهمتر از بحث نظام سازی فقهی، نظام شناسی فقه است، و قبل از بحث نظام شناسی فقهی، نظام مندی فقه است که باید مورد بحث قرار بگیرد. بحث را روی عنوان نظام مندی فقه متمرکز میکنیم. آیا فقه اسلامی اهل بیت علیهم السلام، برای هدایت و برنامه ریزی زندگی انسان نظام مند است و چگونه نظامی بر فقه حاکم است؟
تبیین نظام مندی فقه
چگونه میتوان نظام مند بودن فقه را تبیین کرد؟ دو راه کلان برای سامان دادن به این بحث وجود دارد: یک راه «لمّی» است و راه دیگر «إنّی» است. یعنی میتوان از فلسفهی تشریع و قانون گذاری برای انسان شروع کرد و ثابت کرد که دین کامل، باید یک فقه نظام مند باشد به گونهای که به همهی ابعاد زندگی انسان هدایتگری داشته باشد و رفتار انسان، فرد و جامعه انسانی را در همه ی ابعاد قانون مند کند. پس از راه انسان شناسی و نیاز انسان به قانون و ارتباط همهی ساحتهای زندگی انسان به یکدیگر، و در نهایت اینکه دین کامل و شریعت جامع باید همهی این ابعاد را سامان دهد و با قانون گذاری، با تعیین حدود و تعیین مسیر و دادن سبک زندگی به انسان در همهی ابعاد بتواند زندگی او را سامان دهد و به کمال مطلوب برساند. مسیر دوم، طریق «إنّی»[1] است. آیا شریعت و قوانین فقه دارای نظم و نظام جامع برای زندگی هستند؟ در این راه دوم، چندین روش و راه فرعی است. یک راه، نگاه تاریخی به فقه و نحوه شکل گیری آن است که از قرآن کریم شروع شد و بعد از احادیث، سیره و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و اهل بیت علیهم السلام استخراج شد. اگر این سیر تاریخی طی شود بهتر میتوان به ریشهها، علل و دلایل شکل فعلی فقه رسید و همچنین به پاسخ این سؤال که چرا فقه با این نظام جامع نتوانسته نمود خارجی پیدا کند، دست یافت. مسیر دیگر استفاده از ظرفیتهای فقه است. یعنی در همهی عرصهها، شبیه کار شهید صدر در «اقتصادنا»، طی شود. به این ترتیب از ظرفیتهای آیات، روایات و فتاوای فقها منظومهای کامل برای زندگی اجتماعی و برای مدیریت جامعهی بشری استفاده شود.
ضرورت بحث نظام شناسی
چه نیازی به نظام است؟ آیا نیازی به نظام و نظام سازی است؟
جامعه باید بر اساس اصول و قواعد فقهی خودمان اداره شود و این نیاز به نظام سازی دارد. اصول و کلیات این نظام جامع باید بیان شود. برای زندگی اجتماعی باید برنامهی کامل انتخاب شود و اگر برنامهای نباشد باعث ضرر و زیان جامعهی انسانی میشود. داشتن نظام جامع و عمل کردن به این نظام، آرمان همهی انبیاء بوده است. کمال انسان در گرو یافتن نظام جامع برای زندگی و داشتن روش صحیح برای تطبیق این نظام و به کارگیری آن است. در کجای فقه نظام اجتماعی مطلوب معرفی وجود دارد؟ فقه و فقها که هستند پس چرا جامعه به سمت یک سراشیبی حرکت میکند؟! به فقه عمل نشده است. این فقه چقدر کارساز است؟ از این فقه چه چیزی میتوان بدست آورد؟
تعریف اصطلاحات
اکثر اشکالات و نزاعها در گفتمان نظام شناسی، معلول شفاف نکردن اصطلاح نظام است.
تعریف نظام: مجموعه قوانین مرتبط به هم که تشکیل دهندهی منظومهای است و به دنبال تحقق هدفی است. پس هر نظامی باید این ارکان را داشته باشد: هدفمندی، مجموعهای از قوانین، ارتباط تنگاتنگ این قوانین به گونهای که با هم عمل کنند و مکمل هم باشند. اگر به واژهی «نظام»، پسوندی اضافه شود آنرا اخص میکند. مثل نظام اجتماعی انسان، نظام اقتصادی، نظام تربیتی. نظام اجتماعی یعنی مجموعهای از قوانین مرتبط به هم که جامعه را مدیریت میکند. نظام اجتماعی کل نیازهای جامعه از جمله نظام سیاسی، نظام اقتصادی، نظام تربیتی، نظام آموزشی، نظام قانون گذاری، نظام قضایی، نظام سلامت، نظام دفاعی را پوشش میدهد. پس نظام اجتماعی، نگاه کلان به کل نیازهای جامعه دارد. اما نظام اقتصادی اسلام یا فقه نظام اقتصادی، فقط قسمت اقتصاد جامعه را برعهده میگیرد. نظام و زیر نظامها باید مرتبط و مکمل همدیگر باشند.
آیا در فقه، کتاب و سنت، چنین مجموعهای از قوانین که به دنبال هدف واحد باشند وجود دارد؟ راه «إنی» راه دشواری است. چون در بسیاری از موارد اهداف، ارتباط قوانین و ضرورت این ارتباط به دست نیامده است.
بعد از تعریف «نظام»، «فقه» هم نیاز به تعریف دارد. تعریف «فقه»: الفقه هو العلم بالأحکام الشرعیة الفرعیة عن أدلتها التفصیلیة.[2] تعریف «حکم شرعی»: التشریع الصادر من الله لتنظیم الحیاة الإنسان.[3] هر قانونی که از جانب خدا مطرح شده باشد، و زندگی انسان را نظم ببخشد، حکم شرعی است. حال این تشریع ممکن است کل قوانین را در برگیرد. یعنی کل فقه مجموعهای از قوانین است. «لکلٍ جلعنا منکم شرعةً و منهاجًا؛ برای هر یک از شما(امتها) شریعت و راه روشنی قرار دادهایم»[4]. این قوانین نظم دهندهی زندگی انسان است. شأن فقه و حکم شرعی اینگونه است. به تعبیر قرآن، شأن حکم الهی اینگونه است: «تلک حدود الله فلا تعتدوها و من یتعد حدود الله فأولئک هم الظالمون؛ اینست حدود احکام الهی پس از آن تجاوز مکنید و کسانی که از حدود احکام الهی تجاوز کنند آنان همان ستمکارانند»[5] اینها مجموعهای از حدود و قوانین الهی است. قوانین الهی در واقع مرزبندی میکنند و برای رفتار، مرز قائل میشوند. فقه ما به دلیل ایجاد مرزبندی زمینهی دعوا را از بین میبرد. مجموعهی احکام عبادی، نشان دهندهی نوع رابطهی بین انسان با خداست. قوانینی مثل ازدواج و طلاق و قوانین معاملات؛ روابط انسانها با یکدیگر را نظم میدهد. چهار رابطهای که انسان با خود، با خدا، با دیگران و با طبیعت دارد؛ با مجموعهای از قوانینی که در فقه ما هست یعنی حدود الهی، نظم پیدا میکند. پس این نظام است چون به زندگی انسان نظم میدهد. بنابراین اگر حدود الهی رعایت شود، انسان با تقوا میشود. «یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته و لاتموتن إلا و أنتم مسلمون؛ ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا آن گونه که حق پروا کردن از اوست پروا کنید و زینهار جز مسلمان نمیرید»[6]. رعایت حق تقوا یعنی رعایت حدود الهی. این تقوا باید انسان را به تسلیم برساند. «فلا و ربک لایؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی أنفسهم حرجا ممّا قضیت و یسلموا تسلیما؛ ولی چنین نیست به پروردگارت قسم که ایمان نمی آورند مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند سپس از حکمی که کرده ای در دلهایشان احساس ناراحتی(و تردید) نکنند و کاملا سر تسلیم فرود آورند»[7] تکامل انسان در گرو این تسلیم است. مجموعه تعالیم و بینش ما درباره خدا، خودمان و شریعت با این مجموعه قوانین، چگونه با هم سازگارند؟ کاری که شهید صدر کرده نشان دادن تلفیق اینها با هم است. یعنی از طرفی اقتضائات مفاهیم اسلامی را و از طرف دیگر فراوردههای فقه را بیان کرده است. و سپس نحوه سازگاری اینها را نشان داده است.
اگر فقه نظامند داشته باشیم یا به فقه نظام اقتصادی دسترسی پیدا کردیم، آیا در آن فقه فقط به قوانین بیع و شراء، صلح و مساقات اکتفا میشود یا فراتر از آنهاست؟ فقیه باید کل عناصر تشکیل دهندهی اقتصاد یک جامعه، منابع ثروت و نحوهی تعامل با این منابع، نحوهی بهره برداری و نحوهی رشد دادن این منابع را در نظر بگیرد و منظومهای کامل برای مدیریت آن جامعه و افرادش ارائه بدهد. در نتیجهی این نگاه، فقه فرد را ضمن فقه اجتماعی دارای نظام اقتصادی خواهد دید. با این دید، فتواها خیلی متفاوت خواهد شد.
یکی از مطالبی که شهید صدر بیان میکند این است که اگر به خلافت انسان و جامعهی انسانی قائل شدیم؛ در حقیقت مقصد اول تشریع، جامعه است و ملکیت برای این جامعه است نه فرد. لذا اگر ملکیت فردی، در تعارض و تناقض بود با ملکیت آن جامعه، در آنجاست که ملکیت فردی محدود شده، و ملکیت جامعه تحقق میبخشد چون این ملکیت برای کل آن جامعه است. پس اگر نگاه، منظومهای شود؛ نوع تعامل و ارتباط فرق میکند. پس ملکیت و اصالت به جامعه داده میشود و ملکیت فرد، در چارچوب ملکیت جامعه باید تعریف شود. باید منظومهای برای این ملکیتها درست شود که سازگاری با هم داشته باشند.
خلاصه: بعد از تعریف «نظام» و «فقه» بیان شد که شارع مقدس برای رساندن انسان به کمال مطلوبش، مجموعهای از قوانین را وضع کرده است. پس خداوند مقنن این قوانین است و انسان از مسیر عبادت خداوند به آن کمال میرسد. لذا فرمود: «و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون؛ و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند»[8] و فرمود «یا أیها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون؛ اى مردم پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بوده اند آفريده است پرستش كنيد باشد كه به تقوا گراييد»[9]. عبودیت، باید انسان را به تقوا برساند. به تقوا برساند یعنی انسان تعهد عمل به قوانین الهی داشته باشد و در مرزهای تعیین شده قرار بگیرد. اگر عبادت، انسان را به اینجا رساند، آن وقت با تقوا میشود. اگر با تقوا شد، آنگاه؛ «هدی للمتقین؛ مايه هدايت تقواپيشگان است»[10] و در نهایت؛ «اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون؛ آنان برخوردار از هدايتى از سوى پروردگار خويشند و آنان همان رستگارانند مجموعه ی قوانینی که انسان را به تقوا رسانده و سپس او را به فلاح می کشاند»[11]. در این آیات، قرآن کریم روش لمّی را در نظر گرفته است. در نهایت فقه باید حدود الهی را برای انسان تشخیص دهد. این فقه ما چقدر از این حدود را تشخیص داده است؟ و چند درصد آن محقق شده است؟ اینها جای بحث دارد.
[1] از معلول به علت رسیدن
[2] معالم الدین و ملاذ المجتهدین، از حسن بن زین الدین فرزند شهید ثانی
[3] دروس فی علم الاصول، از شهید صدر
[4] سوره المائده، آیه 48
[5] سوره البقره، آیه 299
[6] سوره آل عمران، آیه 102
[7] سوره النساء، آیه 65
[8] سوره الذاریات، آیه 56
[9] سوره البقره، آیه 21
[10] سوره البقره، آیه 2
[11] سوره البقره، آیه 5
نظرات