نظام سازی فقهی- جلسه چهارم

نظام سازی فقهی- جلسه چهارم
تیر 23, 1398
219 بازدید

استاد سید منذر حکیم در جلسه چهارم از دوره منهاج که به همت دبیرخانه علوم انسانی اسلامی مفتاح برگزار شد، در ادامه مباحث جلسات گذشته چنین بیان داشتند: نظام مندی یا عدم نظام مندی فقه؟/ اکتشاف یا ابداع نظام؟ روش دست یابی به فقه نظام با توجه به این نظام آموزشی موجود پیشنهاد و راهکار […]

استاد سید منذر حکیم در جلسه چهارم از دوره منهاج که به همت دبیرخانه علوم انسانی اسلامی مفتاح برگزار شد، در ادامه مباحث جلسات گذشته چنین بیان داشتند:

نظام مندی یا عدم نظام مندی فقه؟/ اکتشاف یا ابداع نظام؟

روش دست یابی به فقه نظام با توجه به این نظام آموزشی موجود پیشنهاد و راهکار داده شد. در مورد فقه اجتماعی مطالعه و جمع بندی شود. بحث فقه نظام به دلیل اینکه روی آن کار نشده است دارای ابهام است. این ابهام به تدریج با گفتمان سازی شفاف می‌شود. نمونه‌های عینی موجود از بحث فقه نظام؛ «اقتصادنا»[1]، «مجتمعنا»[2]، «فقه نظام سیاسی»[3] است. در زمینه‌ی فقه نظام اگر بخواهد یک کار علمی و جدی انجام شود، به ساز و کار احتیاج دارد که مهم ترین ساز و کارش، داشتن اصول فقه نظام است که در حال تکون و بوجود آمدن است.

اگر سؤال شد که «فقه ما نظام مند است یا نیست؟»، در جواب گفته می‌شود «نظام مند به چه معنا؟». اگر معنای نظام مندی مشخص شود، می‌توان گفت فقه ما نظام مند نیست. به این معنا که گزاره‌های موجود در آیات و روایات به گونه‌ای هستند که احتیاج به گردآوری و تنظیم دارند. مثلا سوره‌ی «والعصر» را در نظر بگیرید، چارچوب نظام اجتماعی در چهار گزاره‌ی این سوره آمده است و کل فقه را در بر می‌گیرد. «وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ ﴿۲﴾ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳﴾». یا در سوره‌ «نحل» که در شش گزاره، کل فقه در آن جا داده شده است. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿۹۰﴾». «وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا»[4] یک منظومه‌ای از احکام در این آیه آمده است. یک منظومه از احکام در سوره‌ی اعراف آمده است. یک منظومه از احکام در سوره‌ی نساء آمده است. یک منظومه از احکام در سوره‌ی انعام آمده است. منظومه‌هایی از احکام در سوره‌ی بقره آمده است. کتاب تفسیر «کاشف» از آقای بی آزار شیرازی و سید باقر حجتی است. در جلد اول این کتاب سعی شده رابط موضوعی همه‌ی آیات سوره‌ی بقره را کشف کند که روی تقوا تمرکز کرده است و تقوا یعنی مراعات حدود الهی. مراعات حدود؛ یعنی مراعات قوانین. مراعات قوانین؛ یعنی قوانین صلح، جنگ، خانواده، روابط خارجی، روابط داخل نظام اسلامی، احکام خوردن و آشامیدن. مجموعه‌ای از احکام اساسی اسلام و منظومه‌ای از احکام، در سوره بقره و در پنجاه صفحه جمع شده است. این احکام مکمل دارد. احکام نساء، در سوره‌ی نساء به عنوان نظام خانواده بیان شده است. چندین منظومه وجود دارد که اینها می‌توانند ترتیب هرمی داشته باشند. مثال آن، آیات ارث است. آیات ارث یک منظومه است. یک منظومه از احکام ارث است که همه‌ی اعضای خانواده را در هر صورت فرا می‌گیرد. یعنی سهم هر کسی در این نظام ارث مشخص شده است. نظام ارث بخشی از نظام خانواده است. و همینطور ارتباط تنگاتنگ با نظام اقتصادی دارد. پس نظام ارث زیر مجموعه‌ی نظام خانواده و نظام خانواده هم زیر مجموعه‌ی نظام اجتماعی است. نظام اجتماعی هم چند خرده نظام دارد که یکی از آنها نظام خانواده، نظام اقتصاد و نظام سیاسی است. اگر کسی به دنبال پیدا کردن ربط اینها باشد، شبکه‌ای از منظومه‌ها پیدا خواهد کرد که نشان دهنده‌ی نظم داشتن احکام است. کار اصلی کشف این نظام است نه ساختن آن. کار ما ابداع این نظام نیست بلکه اکتشاف این نظام است. لذا نظام شناسی گفته می‌شود نه نظام سازی. البته در جایی مثل اینکه کلیات قانون اساسی را بدست می‌آورید و بعد قصد دارید بر اساس این نظام، قوانین ریزتر را تشریع و اجرا کنید، به ساختن مجموعه‌ای از قوانین گرفتار می‌شوید. در این مورد می‌توان گفت نظام پردازی. اصطلاح نظام پردازی این است. یعنی کلیات، موجود است و ریل گذاری شده است حال باید در این چارچوب حرکت کرد و هر نوع قانون گذاری می‌خواهید داشته باشید. با توجه به شرایط زمان، مکان، اهداف و مبانی تشریع، و روش صحیح فهم احکام، قوانینی در این چارچوب انتخاب می‌شود. شارع، هم باب اجتهاد را باز گذاشته و هم آن را قانونمند کرده است. لذا نیاز به نظام استنباط است که معمولا چنین چیزی گفته نمی‌شود. اصولیین و فقهای ما گفته‌اند به قواعد استنباط نیاز است و به نظام استنباط اشاره نکرده‌اند. اصول فقه، قواعد استنباط است. قواعد کافی نیست. قواعد برای اجرا نیاز به روش دارد. قواعد احتیاج به منابع استنباط دارد. لذا گفته می‌شود مبانی استنباط، منابع استنباط، قواعد استنباط، و روش استنباط. استنباط چه چیزی؟ استنباط حکم منطوق آیات و روایات. استنباط احکام مستفاد از منطوق یعنی مفاهیم و لوازم این احکام. اما در همین چارچوب، دلایلی که به آن اشاره شد، حتما باید حکمی باشد که این حکم، حکم الهی است[5]. وظیفه ما هم کشف این حکم با روش صحیح است. پس فقه ما نظام مند به این معناست. این حداقل و قدر متیقن است. اما اینکه این نظام بخواهد کشف شود، آیا کشف‌های ما متفاوت و متعدد خواهد بود، بحث دیگری است. یعنی این را باید با بحث فتح باب اجتهاد هماهنگ کرد و پاسخ داد.

 

نظریه اجتماعی و نظام اجتماعی

شهید صدر در آخر کتاب «المدرسة القرآنیة» حرف بسیار مهمی زده است. کسی نمی‌تواند فقه ما را خوب بفهمد مگر اینکه نظریه اجتماعی اسلام و قرآن را خوب دریافت کند. بر اساس نظریه اجتماعی می‌توان به نظام اجتماعی دسترسی پیدا کرد و به اجزاء این نظام ورود پیدا کرد. به عبارت دیگر شهید صدر فرموده‌اند؛ اگر کسی نظریه و نظام اجتماعی را نفهمیده باشد، فقه ما را متوجه نمی‌شود. اصلا فقه ما بر اساس نظریه و نظام اجتماعی استوار است. پس در ادامه نظریه اجتماعی اسلام از نگاه شهید صدر توضیح داده می‌شود. برای بدست آوردن دیدگاه اسلام راجع به جامعه‌ی بشری ابتدا باید آیات مربوط به جامعه را بررسی کرد. واژه‌ی «جامعه»  و «اجتماع» در قرآن نیست. پس باید مفهوم جامعه را در قرآن جستجو کرد. مفهوم جامعه را می‌توان از خطابات قرآنی بدست آورد؛ «یا ایها الناس»، «یا بنی آدم»، «یا أیها الذین آمنوا»، «قوم»، «قبیله»، «قرن»، «قریه». این واژگان به جمعی از مردم که در جایی زندگی می‌کنند، اجتماعی داشتند و مورد خطاب قرار گرفتند، گفته می‌شود. البته جمع‌هایی که جامعه هستند نه هر جمعی مثلا جامعه‌ی معلمان و جامعه‌ی پزشکان معنا دارد. اما اگر جمعی از معلمان یا جمعی از مردم در جایی جمع شدند، اینها جامعه نیستند و رابط می‌خواهند. آن چیزی که در جامعه مهم است ارتباط میان افراد است. لذا نظام اجتماعی، آن رابطه را تنظیم می‌کند. یعنی وظیفه‌ی اصلی هر نظام اجتماعی، تنظیم روابط موجود میان افراد تشکیل دهنده‌ی آن جامعه است. پس جامعه از انسان، انسان، طبیعت تشکیل شده است. یعنی انسان‌ها در کنار یکدیگر در یک سرزمینی جمع شده‌اند. قرآن فرمود: «إهبطوا؛ هبوط کنید در زمین»، یا فرمود: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً؛ من در زمين جانشينى خواهم گماشت»[6]. در اینجا شهید صدر می فرماید دو دیدگاه و دو بینش وجود دارد؛ یک بینش ماتریالیستی و اومانیستی است که می‌گوید انسان، انسان، طبیعت. یعنی اصالت با انسان است، و انسان حاکم بر خودش است و اختیار خودش را دارد و آزاد است. هیچ چیزی بر او حکومت نمی‌کند و نمی‌تواند حکومت داشته باشد. این دیدگاه، جامعه را به انواع استقلال، استثمار و استعمار می‌کشاند چون انسان هیچ ضابطه‌ای ندارد و قوی و ضعیف را می‌تواند پایمال کند. او می‌تواند طبیعت را از بین ببرد. در نتیجه قرآن، این دیدگاه‌های اومانیستی و ماتریالیستی را قبول ندارد. قرآن این چنین مثلثی(انسان، انسان، طبیعت) را قبول ندارد. قرآن می‌گوید این همه‌ی واقعیت نیست، چون قرآن فرمود: «يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ؛ از زندگى دنيا ظاهرى را مى‌‏شناسند و حال آنكه از آخرت غافلند»[7]. کل علوم انسانی ما به این آفت مبتلاست. قرآن در این آیه به سه آسیب اشاره کرده است: ظاهر دنیا، نه باطن دنیا و نه همه‌ی ظاهر. قرآن می‌فرماید آخرت را که دنیا مقدمه‌ی آن است و پل ارتباطی است، نمی‌بینید. این دنیا را هم فقط روکش و ظاهر آن را می‌بینید. حال وضعیت شما چگونه است اگر می‌خواهید روی چنین پله و پلی(دنیا) حرکت کنید؟ حتما سقوط می‌کنید، چون همه‌ی اطلاعات شما ناقص است. همه‌ی علوم انسانی ما گرفتار این مصیبت هستند. قرآن می‌گوید پس باید واقع بین باشید و تمام واقعیت را ببینید. لذا بر اساس دیدگاه قرآن، شهید صدر می‌فرماید یک عنصر دیگری در جامعه حضور دارد که ضمن آن افراد نیست. نه انسان است و نه طبیعت است، بلکه مافوق انسان و طبیعت است و شاید عنصر نامحسوسی است و آن خداست که خالق انسان و خالق طبیعت است. اما این خالق انسان و طبیعت با اینکه جزء جامعه نیست ولی مقوّم است. مقوّم رابطه‌ی انسان و طبیعت، انسان و انسان، انسان و خودش، انسان و خداست. لذا از دیدگاه شهید صدر عناصر تشکیل دهنده‌ی جامعه چهار عنصر هستند؛ خدا، انسان، انسان، طبیعت. سه چهار تا بحث شهید صدر در کتاب المدرسة القرآنیة فقط برای تفهیم و تبیین این بحث مهم و آثار مترتب بر این نگاه قرآنی مطرح می‌کند. منبع این برداشت‌ها از همین آیه «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً». البته تحلیلی که شهید صدر کرده است، کل آیات قرآن(کل آیات توحید، کل آیات خالقیت خدا برای انسان) می‌تواند در آن سهیم باشد. ولی همین تک آیه«إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» می‌تواند کل این نظریه را در بر داشته باشد. می‌فرماید: منِ خدا در روی زمین، یک قائم مقام و یک خلیفه قرار دادم. پس مستخلِف، خداست. مستخلَفی(خلیفه)، انسان است. مستخلَف علیه، خلیفه‌ی خدا بر خودش، دیگران و طبیعت است. مستخلَف فیه، زمین است. مستخلَف له، برای چه چیزی این خلافت به انسان داده شد. در سوره‌ی بقره گفتگویی مفصل بین خدا و ملائکه برای تبیین علت آفرینش انسان(استخلاف)، بیان شده است. از این آیه‌ی «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» می‌توان به شش سؤال پاسخ داد. در آیات دیگر که بحث خلافت در آن نیامده است، ولی همین مفهوم ولایت مقصود است. می‌فرماید: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا؛ ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود»[8] این امانت همان امانت خلافت است. چون خلافت، یک امانت و مسئولیت بر گردن انسان است. وقتی خدا می‌گوید تو خلیفه من هستی یعنی از طرف من، به تو موقعیت دادم، جایگاه دادم و بازخواست می‌کنم. به موجب این متن خلافت، طبق آن مؤاخذه می‌شوید. بنابراین خداوند امانت را گردن انسان قرار داد. این آیه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ» این امانت، خلافت است. اما این دو روی یک سکه است. یعنی خلافت یک روی سکه است، تقبل این امانت(امانت پذیری انسان، نه سایر کائنات)، به دلیل اختیار و ظرفیت داشتن انسان، روی دیگر سکه است. خداوند، امانت خلافت را به انسان داده است. این امانت، یک مسئولیت است. بنابراین آیات دیگر هم به کمک این آیه«إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» می‌آید و نگاه ما را تکمیل می‌کند. نظریه‌ی اجتماعی قرآن، نظریه‌ی خلافت انسان است. یعنی انسان، خلیفة الله است و چون انسان خلیفة الله است، بقیه‌ی قوانین و همه چیز بر اساس این اصل خلافت پایه گذاری شده است. تمام قوانین و فقه ما بر این اساس است. البته انسان معصوم و انسان غیر معصوم وجود دارد. انسان معصوم در این مسئولیتِ خلافت، کوتاهی و خطا نمی‌کند ولی انسان غیر معصوم ممکن است تمرّد کند و از این خلافت سرباز زند، طغیان و سرپیچی کند. چنین انسانی برای اینکه مصالح عالی الهی در خلق، آفرینش و تربیت انسان محقق بشود، یک اصل دیگری در کنار این اصل خلافت طراحی شده است. به عبارت دیگر یک سنت، سنت خلافت الهی است. و سنت دیگر، سنت شهادت است.[9] چون انسان اختیار و قدرت تمرد دارد، برای ضمانت اجرایی خط و اصل شهادت در کنار سنت خلافت قرار گرفته است. در سنت شهادت، انسان خلیفة الله معصومی بر جریان تکامل و زندگی انسان ناظر است. این سنت، سلامت حرکت را تضمین می‌کند؛ به اینگونه که بر اساس سنت خلافت، تمردی انجام نشود، و به اجبار و اکراه منتهی نشود. با این سنت، هم سنت اختیار و هم سنت «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی»[10] حفظ شده است. همچنین سنت هدایتگری خدا «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًی»[11] و سنت جلوگیری از تمرد انسان به گونه‌ای که نظام خلقت و آفرینش را خراب کند، اعمال شده است. همه‌ی اینها در کنار هم منظومه‌ای از سنتها را شکل می‌دهند. این منظومه‌ای از سنتها شالوده‌ی آن نظام است. هم نظام تکوین است و هم نظام تشریع است. لذا شهید صدر در نظریه‌ی خلافت انسان و شهادت انبیاء می‌فرماید: همین نظریه باعث شد خداوند انبیاء را ارسال کند، اوصیاء را تعیین کند، خط امامت مشخص شود و از اول آفرینش تا آخر دنیا، همه چیز روی قاعده و حساب حرکت کند. «الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ؛ حجت (رهبر از طرف خدا) پيش از مردم ديگر بوده و به همراه مردم هم هست و پس از مردم هم خواهد بود»[12] «لولا الحجة لساخت الارض بأهلها؛ اگر حجت در روی زمین نباشد، زمین، مردم را به کام خود فرو می‌‌کشد»[13] «لو لم يكن فى الارض الاثنان لكان الامام احدهما؛ اگر در زمين جز دو كس نباشند يكى از آنها امام است»[14]. تمام اینها با این نظریه قابل فهم و ارتباطشان با یکدیگر مشخص می‌شود. یعنی یک فهم منسجم از کل متون و نصوص قرآنی و روایی بدست می‌آید. بر این اساس خداوند یک نظام اجتماعی، یعنی مجموعه‌ای از قوانین که عهده دار تربیت انسان است را طراحی کرده و حدود آن را تعیین کرده است، که انسان با مراعات و عمل به این قوانین، آن مسیر تکاملی اختیاری خودش را به طور صحیح و حساب شده طی می‌کند. فقه، در حقیقت تشخیص دهنده‌ی این قوانین و حدود است. لذا نظام‌های فقهی، کلیه‌ی حدود و قوانین مربوط به رفتار فرد انسانی و رفتار جامعه و تنظیم رابطه‌ی فرد با خودش، فرد با جامعه، جامعه با جامعه، فرد با خدا، فرد با طبیعت، جامعه با خدا، و جامعه با طبیعت؛ به همه‌ی اینها سامان می‌دهد. این کار نظام اجتماعی است و کل فقه ما همین است. اگر اینگونه نگاه شود، یک نگاه جامع خواهد بود. نگاه منظومه‌ای و قوانین به گونه‌ای هستند که این قوانین تشریع، اعتباری محض نیستند، بر خلاف نگاه خیلی‌ها که فکر می‌کنند قانون را، چون خدا گفته اینگونه است. خداوند می‌فرماید چون عدل این را اقتضا می‌کند من می‌گویم. معنای حسن و قبح عقلیه این است. حسن عدل و قبح ظلم است. چون این ظلم است من نمی‌کنم، مجبور نیستم ولی نمی‌کنم. پس قانون گذاری شده است. این قانون براساس اقتضائات و مستلزمات نظام تکوین است و در نظام تکوین کلیه‌ی ظرفیت‌های انسان و امکاناتی که برای انسان قرار داده شده، در نظر گرفته شده است. مثلا بر اساس اصل «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا؛ خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى‏اش تكليف نمى‌كند»[15] یا «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا؛ خدا هيچ كس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تكليف نمى ‏كند»[16]، احکام اولیه، در صورت وجود عسر و حرج با حکم ثانوی جایگزین می‌شود. بنابراین قوانین و قواعد فقهی، سامان و همه‌ی آنها به هم ربط پیدا می‌کنند و یک منظومه می‌شوند. اینجاست که شم الفقاهه‌ی آزاد وجود ندارد و شم الفقاهه‌ی منضبط است. طبق یک ضابطه پیش می‌رود. فقیه، منطقة الفراغ را بر اساس ذوق و سلیقه پُر نمی‌کند. منطقة الفراغ، محکوم یک منظومه است، منظومه‌ای از اصول. شهید صدر(ره) در کتاب «الاسلام یقود الحیاة» در جزوه‌ی دوم، این ضوابط حاکم بر منطقة الفراغ را ذکر کرده است. این مطالبی که بیان شد عصاره‌ی مجموعه کتاب‌های «المدرسه الاسلامیه، المدرسه القرآنیه، الاسلام یقود الحیاة، اقتصادنا»[17] است که همه‌ی آن در کتاب «مجتمعنا»[18] آورده شده است. در این کتاب(مجتمعنا)؛ روش شناسی، مقدمات و مبانی نظریه اجتماعی، آثار و پیامدهای نظریه اجتماعی، خود نظام اجتماعی بحث شده است. پس می‌توان گفت شهید صدر راه رسیدن به نظریه و نظام اجتماعی را دقیق گفته است. و راه را برای دستیابی به نظام‌های فقهی و نظریه‌های پشتیبان یا بستر ساز آن نظام‌ها را هموار کرده است. بر خلاف فقهای دیگر که بدون داشتن این دیدگاه و این نظریه‌ی جامع، نظراتشان را داده‌اند که شاید هم درست باشد، اما آن نگاه منسجم، منضبط و مستدل در آنها دیده نمی‌شود و سازماندهی و مرتب نشده‌اند.

[1] تألیف شهید سید محمد باقر صدر

[2] تألیف سید منذر حکیم

[3] تألیف مرحوم دکتر عمید زنجانی در سه جلد

[4] سوره الإسراء، آیه 23

[5] ما من واقعة الا و لله فيها حكم

[6] سوره البقرة، آیه 30

[7] سوره الروم، آیه 7

[8] سوره الاحزاب، آیه 72

[9] اگر کسی این سنتها را بفهمد، نظام تکوین را بدست می‌آورد. می‌فهمد خداوند چگونه جهان را اداره می‌کند. خداوند بر اساس آن مدیریتی که برای جهان تکوین دارد، همه چیز مرتب و سرجای خودش قرار دارد. «مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ»(سوره الملک، آیه 3). بخاطر وجود قوانینی که این نظم را بوجود آورده است می‌توان آینده را پیش بینی کرد.

[10] سوره النجم، آیه 39

[11] سوره البقره، آیه 38

[12] اصول کافی، کتاب الحجة

[13] بحارالأنوار، جلد 60

[14] اصول کافی، جلد 1

[15] سوره البقره، آیه 286

[16] سوره الطلاق، آیه 7

[17] تألیف شهید صدر(ره)

[18] تألیف سید منذر حکیم

برچسب‌ها:, , , ,